محبت | ||
بسم رب الزهراء سلا م به وبلاگ نویسان و دوستان آینده و خوانندگان بسیار وبلاگ من .... امروز روز جمعه است و خیلی ها مثل همیشه، با دلها ی پر شده غم و سرشار از عشق و محبت شتافتند به سوی دعای ندبه تا یه بار دیگه به امام بگن ما منتظریم و چشم به راهیم تا بیایی... اللهم علجل لولیک الفرج رو بازبا سوز گذاز میگوییم و با اشکهامون خیابونایی رو که امام موقع امودنشواز اونجا میگذرن آبیاری میکنیم... ولی حیف که من انقدر گناه دارم که باعث شدم اومدن امام به تعبیق بیفته ، به خاطر همین از امام زمان خودم میخوام که به من کمک کنه تا آدم خوبی بشم و اون زودتر بیاد و از این تنهایی در بیاد ... میدونم وقتی من غمگینم امام هم به خاطر من غمگینه ،اگه من گریه کنم اونم گریه میکنه ..حالا میخوام وقتی اون گریه میکنه من هم بفهمم و گریه کنم... میخوام بفهمم اون از من چی میخواد تا براش بکنم.... من اصلا حرفای عاشقانه بلد نیستم تا بگم و اون خوشحال بشه ...اصلا هیچ حرف عاشقانه ای اونو خوشحال نمی کنه چون کارامون اون کلمات گفته شده رو نشون نمیده ...باز روز از نو روزی از نو، انگار نه انگار یه موقعی انقدر به امام نزدیک بودی که احساس می کردی الان کنارت نشته و به حرفات گوش میده و دلداریت میده.... وقتی یادم میاد از امام خجالت میکشم... فکرشوبکن امام بگن که دیروز پیش خود من بودی یادت رفت اون همه ی حرفایی رو که می زدی یادت رفت حالا انگار نه انگار که من و می شناسی.... وقتی خودمو جای امام میذارم خیلی دلم میشکنه... بعد فکر میکنم آخه امام چه دلی داره ...چقدر توش جا داره .... که باز هم کارای قبلی منو فراموش میکنه.... الان یه آه بلندی میکشم و از امامون میخوام به همه ی اون کسایی که مثل من میخوان همونی باشن ه امام میخوان همت و اراده اعطا کنه تا امام وقتی کاراشون و میبینه حداقل فقط یه لبخند فقط یه لبخند پر از محبت و شادی بزنه .... به امید این آرزو و هزاران آرزوی نگفته ی دیگه، امروز دیگه بیشتر از این حرف نمیزنم.... برچسبها: مذهب [ جمعه 86/5/19 ] [ 9:7 صبح ] [ ستاره ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |